اربعین میقات موسی(ع) در کوه طور و میقات و میعادگاه توده ها با حسین در کربلا است. در میقات حاجیان احرام می بندند و بر خود «نفسانیت» و «منیّت» و «خودخواهی» و «خودپرستی» و «خود بینی» را حرام می کنند و « لَبَّيْك» می گویند تا وارد حریم کبریایی شوند و حجّ به جا آورند و بت ها بشکنند و موحد شوند آنگاه به زیارت امام بروند تا حجّشان کامل گردد؛ «تَمَامُ الْحَجِ لِقَاءُ الْإِمَامِ». این لقاء و دیدار در اربعین حاصل می شود آنجا که جابر آنقدر عمر می کند که حامل سلام پیامبر به امام باقر می شود و این توفیق را پیدا می کند تا از مدینه الرسول خود را در اربعین به کربلا برساند و « لَبَّيْك» بگوید و حبیبش را صدا کند و مدهوش عشق حسین گردد و همزمان کاروان سرافراز از شام ستم برگردد و بر مزار حسین وارد شوند و تجدید پیمان کنند. به شهود برسند و سلام دهند و حجّ خویش را کامل نمایند که حجّ تمامیت اسلام است و آنکه بر محور کعبه توحید نچرخد، مسلمان نمی میرد و آنکس که اربعین را درک نکند، تشیعش و اسلامش کامل نمی گردد که اربعین علامت و نشان ایمان است یعنی نشان کسی که اسلامش کامل شده و به درجه عالی عشق و ایمان رسیده است و شدت محبت به حق را دارد؛ وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه؛ مؤمنین کسانی هستند که شدیدترین عشق را به الله دارند. و همین شدت عشق است که آنها را روانه میقات اربعین ولی الله می کند تا با تمام وجود لَبَّيْك یا حسین سر دهند و ما واماندگان از کاروان عشق را یاد کنند اگر چه خود باید تقصیر کنند و به اخبات برسند تا حج و زیارت مقبولی داشته باشند و از علمدار کربلا بیاموزند که زبان حالش چنین بود:
کربلا کعبه عشق است و من اندر احرام شد در این قبله عشّاق دو تا تقصیرم
دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد چشم من داد از آن آب روان تصویرم
باید این دیده و این دست دهم قربانی تا که تکمیل شود حج من و تقصیرم
عبدالمجید فلسفیان