بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از مباحث ساختاری در نظم فکری، پاسخ به این پرسش است که: باور ما و نگاه ما چیست؟ و چه باید باشد؟
بیایید چند مثال را با هم بخوانیم:
مثال: باور شما در مورد پول
مثلا در ارتباط با پول، اگر ما بخواهیم پول را تعریف کنیم، چه می گوییم؟ یکی از کارهایی که ما باید انجام دهیم، مشخص کردن تعریفها و تلقیهایمان است، برای اینکه به نظم برسیم، و وضعیت موجودمان را دقیق اندازه بگیریم.
شما واقعاً پول را چه می بینید؟ آنرا منجی زندگی خود میدانید؟ منظور ما آن تصوری است که در ذهن میآید و برای لحظههای من امر تولید میکند.
از خودتان بپرسید که انفاق را سرمایهگذاری میبینید یا از دست دادن میبینید؟ حقیقتا آیا وقتی ما انفاق میکنیم، احساس میکنیم که داریم یک فیش واریزی برای بینهایت پر میکنیم یا نه؟ من دارم انفاق می کنم و ظاهرا مالی را از دست می دهم، انگار دارم یک فیش واریزی یک عددی را در سرمایه گذاری بانکی که قرار است ۱۰۰ درصد سود بدهد پر میکنم!
بی نظمی در باور و نگرش
به حسها دقت کنید، اینها آن چیزی است که در لحظههای ما دارد حرف میزند و بیانگر نگرشها و باورها ما هست، چه بخواهیم چه نخواهیم.
بینظمی کجاست؟ آنجا است که یک نگرش در لحظه من را به سویی میکشاند ولی من لقلقه زبانم چیز دیگری است، هر بخشی از وجو ما یک طرف است.
حتی بعضی اوقات ما صبح تا ساعت 10 یکجور هستیم، 10 تا 4 یکجور هستیم! مثلا 3جا کار میکنیم، هرجا یکجور هستیم. یکجا انقلابی محض هستیم، یکجا ضد انقلاب هستیم، یکجا به کل بیتفاوت هستیم، این بینظمی است.
درست این است که خود واقعی تان را همه جا ابراز کنید. مثلا شهید قاسم سلیمانی هیچوقت نمیترسید، همیشه خودش بود. این هماهنگی و روراستی است.
تمرین
وضعیت موجود و وضعیت مطلوب خودتان را مشخص کنید. باید فاصله میان این دو حالت را احساس کنید. این فاصله و رفع آن جهت رسیدن به نظم فکری باید برای شما اهمیت ویژه ای داشته باشد.
آیا با انجام این تمرین ها احساس میکنید که راه حل رسیدن به نظم فکری و سرعت گرفتن در حرکت به سمت اهداف، در درون ما است؟
اگر بله، شما همین الان ثروتمند هستید. چرا که اگر باور کنیم راه حل در درون ما هست، کم کم هم به سمت آن حرکت می کنیم.