خدایا؛ برای تو حرکت می‌کنیم؛ تمام سعی خود را به کار می‌گیریم؛ هدفمند و پرشور گام برمی‌داریم؛ و فردا را به تو می‌سپاریم

رسالت زندگی مان را چطور پیدا کنیم؟

بسم الله الرحمن الرحیم

همانطور که می دانید، قدم اول در مسیر دست یافتن به نظم فکری، مشخص کردن هدف است. با توجه به جایگاه و اهمیت انتخاب هدف، بسیاری از دوستان در این مرحله دچار وسواس و سوالات بسیاری می شوند.

یکی از سوالاتی که در این مرحله ذهن افراد زیادی را درگیر می کند، این است که چطور می توانند تشخیص دهند که رسالت زندگی آنها چیست و هدف آنها در مسیر رسالت آنها هست یا خیر.

راه های مختلف شناسایی رسالت

ما برای شناسایی رسالت زندگی مان چند راه داریم. یک راه این است که مجموعه وجود مان را ارزیابی کنیم. مثلاً بگوییم ما خلقت مان بر چه اساسی هست؟ این بافت آمده اینجا چکار کند؟ این امکانات و استعدادها و قابلیتها به چه کاری می آید؟

مثلاً آیا ما بافت مان باید با بافت حیوان یکی باشد؟ آیا رسالت زندگی ما فقط خوشی هست؟ اگر بله، آیا خوشی این همه استعداد می خواست؟

فرض کنید رسالت زندگی ما فلان است، اگر رسالت زندگی ما آن باشد، آیا برای عمل به آن این همه استعداد مثل خلاقیت و … لازم داشتیم؟

توجه به ترکیب استعدادها

بهترین چیز توجه به ترکیب استعداد هاست. این ترکیب استعداد نشان از یک جهش است. نشان از این است که تو می توانی در وجودت مثلاً جلوه هایی ایجاد کنی. تو می توانی مهربان باشی. تو می توانی شجاع باشی. منظور توجه به قابلیت و توانستن های انسان است. تو می توانی عادل باشی، تو می توانی، تو می توانی هزارتا از صفات الهی را در خودت متجلی کنی یعنی بشوی عبد.

شغل بهانه است!

سفارشی کردن این فرم

عبد یعنی کسی که از غیر خدا آزاد شده است و می خواهد شکل خدا بشود. حالا شغل و حرفه و رسالت هم همین است. شغل بهانه است. شغل طریقیت دارد نه موضوعیت. شغل بهانه است، مرکب است نه مقصد. دنیا کلاً مرکب است مقصد نیست. شغل و حرفه هم همین است.

آنگاه منطق می گوید که این شغل با توانمندی ها و استعدادهای کارکردی تو هماهنگ باشد. اگر استعداد هنری داری برو سراغ رشته هنری یا اگر استعداد فنی داری برو سراغ فنی تا در حرفه و شغلت موفق باشی که بعد با این فن و موفقیتت جهتی را بروی، پس رسالت تو آن جهت است.

تفاوت جایگاه شغل و رسالت

یک بخش بحث ما استعدادهای کارکردی افراد است. در یک بخشی باید گذران زندگی اتفاق بیفتد، این گذران زندگی را بهش می گویند شغل یا حرفه. حالا شما هر چقدر بتوانید در این شغل، همان ویژگی های مثبت را بیشتر وارد کنید وزن خودتان بیشتر می شود. مثلاً کاسب با صداقت، کاسب منظم، معلم عاشق، معلم شجاع، معلم بخششگر، معلم خلاق و …

این تا کجا ادامه دارد؟ اگر ترکیبات اضافه کنید، خیلی! معلم خلاق ِعاشق ِعادل، معلم خلاق ِعاشق ِعالم، معلم عالم ِ ورزشکار و …، همین جور که جلو بروید می بینید که این ترکیبات بی نهایت است. اینها همه رسالت ماست اما در بستر شکر. انتهای این مسیر باید برسیم به عبودیت.

تمرین: در یکی از کارها یا مسیولیت هایی که به طور روزانه انجام می دهید یک صفت برای خودتان انتخاب کنید و سعی کنید در هفته آینده هر با آن صفت آن کار را انجام دهید. مثلا: مادر ِ خلاق. عموی خوش فکر، کارمند ِبا مدیریت زمان بالا. با یک صفت شروع کنید و به مرور تعداد آنها را افزایش دهید.

اسکرول به بالا